معنی نوعی کوررنگی

حل جدول

نوعی کوررنگی

دالتونیسم


بیماری کوررنگی

دالتونیسم

فرهنگ عمید

کوررنگی

حالتی که به سبب اختلال در شبکیۀ چشم عارض می‌شود و شخص قادر به دیدن یک یا چند رنگ نیست،

لغت نامه دهخدا

نوعی

نوعی. [ن َ / نُو] (ص نسبی) منسوب به نوع. مقررشده برای نوع. (ناظم الاطباء). مربوط به نوع: صورت نوعی. حرکت نوعی. (فرهنگ فارسی معین): من ِ نوعی.


صورت نوعی

صورت نوعی. [رَ ت ِ ن َ / نُو] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) صورت نوعیه. جوهر حال است در هیولای ثانی و آن جوهریست داخل در جسم و مبداء بود آثار آنراچون روشنائی و سوزندگی و بدین صورت است که نوع اجسام مختلف شود. جوهریست بسیط که وجود آن بالفعل تمام نشود بدون آنچه در آن حلول یابد. (تعریفات جرجانی).

فرهنگ فارسی هوشیار

نوعی

نوعی در فارسی سردکی گنی گونه ای جوری

فارسی به عربی

نوعی

عام، مثالی


نوعی ابجو

بیرت ستاوت


نوعی تار

بانجو


بیک نوعی

بطریقه ما


نوعی ماهی

قد


نوعی طپانچه

مسدس


نوعی شیرینی

معجون

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

نوعی کوررنگی

642

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری